مردی نزد روانشناس رفت و از غم بزرگی که دردل داشت برای دکتر تعریف کرد.


دکترگفت: به سیرک شهر برو آنجا دلقکی هست، اینقدر تو را می خنداند که غمت یادت برود.


مرد لبخند تلخی زد و گفت:من همان دلقکم….

.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
..

‌.

.
دکتر گفت: به جهنم که همان دلقکی!


مرد گفت : کثافت پول ویزیت دادم باید درمانم کنی!


دکتر گفت : برو بابا من فقط همونو بلد بودم دیگه درمانه دیگه ای بلد نیستم!


مرد گفت : پس پولمو پس بده!


و دکتر پول دلقک را پس داد.


نکته داستان : آن مرد دروغ گفت و دلقک نبود 


اری او یک اصفهانی اصیل بود


ولی پول خود را پس گرفت و سپس به سراغ دلقک رفت!!!!!!!!